سلام



چند روز پیش در محضر آقاجانمان کتابی دیدم، جواهر البلاغه نام داشت؛ در بیان و بدیعِ لفظ عرب. کتابی است در باب نیکو نگاشتن به لغت عرب. آقاجانمان کتاب گشوده، فرمود: اینجا را بخوان!

مرحوم صاحب جواهر نبشته اند، اطالهء کلام در همه جا مذموم و نکوهیده است، الا فی صحبة المحبوب.

بعد شاهد مثال دادند که خدا موسی را فرمود: یا موسا, آن چیست که در دستت است؟ و موسی فرمود: این عصای من است که بر آن تکیه می کنم و با آن گوسفندان خویش می رانم.

آقاجانمان فرمود: در اینجا هم حیّ لایزال می دانست آن چیست در دست موسی علیه السلام و هم توضیح موسی وجوب و ومی نداشت؛ اما خدا پرسید و موسی پاسخ داد. و بعد فرمود: پری جان! با محبوب که حرف می زنی، طولش بده و کشش بده که کیفش به جانت بنشیند.

نوبری است این آقاجان ما هم به خدا آقا سید!

در دوره ای که رعیّت که چه عرض کنم، خواص و متولین، برآنند تا جماعت نسوان از مطبخ برون نیایند، نگاشتن و صحبت با محبوب را یادمان می دهد؛ حفظه الله، ان شاء الله.


از محضر آقاجان که مرخص شدیم یاد حرف بیگم باجی افتادیم که کراراً می گوید دختر را چه به کتاب و نبشتن.

زن جماعت که نبشتن بیاموزد، کاغذ پرکنی می کند. به محبوب می نویسد و از محبوب می خواند. زن جماعت از حوای علیها الرحمه تا کنون، به دل خریده و به دل کشیده. هر چه رنج بوده را آزموده و هر چه بلا بوده از آسمان، صاف آمده وسط دلش.


پری دُخت، مراسلات باریس طهران، حامد عسکری


+ تا اینجاش که خوندم لذیذ بود، نامه هایی عاشقانه، بین دو معشوق از هم دور افتاده! . سبک نوشتارش رو دوست دارم، بعلاوه ی خط و طرح جلد و صفحات کتاب.


مشخصات

آخرین جستجو ها